نشان به آن نشانی

نه در گذشته غرق می شود، نه در التهاب آینده می سوزد. به نگاهی رسیده که در امروز با طمانینه گام بر می دارد. در امروز سیر می کند اما آینده برای او بی اهمیت نیست، بلکه همه ی فکر و برنامه ریزی را به خرج می دهد، اما اینکه چه شد و چه خواهد شد او را به تلاطم نمی اندازد. او یاد گرفته که در مسیر امنی به نام وظیفه حرکت کند و در هر لحظه جز یک گام ندارد و سرگردان نیست. از آینده نمی ترسد چون ندانستن شرایط آینده ترسی در او نمی آورد. آسمان هم که به زمین بیاید، جر انجام تکلیف به چیزی فکر نمی کند. چنان آرام و مسلط است که ذلیل هیچ کس و هیچ چیز نخواهد شد. چرا که ذلت در آنجا آغاز می شود که در مقابل کسی کم بیاوری. اما او آگاهانه و از روی تفکر انتخاب کرده است و می داند چه باید انجام دهد، در این مسیر او شکست نمی خورد و نمی بازد چون که به راه افتاده است. این تسلط در تغیر شرایط خود را نشان می دهد، تا هنگامی که اتفاقی رخ نداده باشد و شرایط عادی باشد، همه بر اوضاع مسلطند! اما وقتی همه چیز زیر و رو می شود، تسلط معنا می یابد.

او که به امن و تسلط دست یافته است، با اینکه در دل حوادث است، ولی بر شرایط مسلط و بر اوضاع شاهد است. درگیر بازی نمی شود و مدام همراه حادثه ها بالا و پایین نمی شود و در درگیری ها از نظر روحی به هم نمی ریزد. و این یعنی شهود.

و شهید کسی است که دائم با این شهود و آگاهی همراه است و بر خود، جامعه و هستی شاهد و ناظر است. انسانی که با آرامش در کناری نشسته است می تواند اتفاقات درون خود را رصد کند و اسیر حالت های خود نشود.

حال با نگاه و تسلطی که دارد و شهودی که پیدا کرده است، حوادث را دنبال می کند و حوادث برای او قابل پیش بینی خواهد شد. گوی می داند چه خواهدشد و برای آن آماده می شود و انتظار می کشد، حتی اگر صحنه مرگ باشد. و این یعنی انتظار که با آن آینده را می بیند و برای آن مهیا می شود.

انسان ها را با علامت ها و نشانی ها باید شناخت. نه با حرف ها و ادعاها و نه حتی اعمالشان.

امن و آرام، تسلط، شهادت و انتظار، اینها نشانه های مومن هستند. بسیاری از اوقات مومن در ذهن ما کسی است که حرف های عمیقی مس زند، یا اعمال بزرگ و و پرمشقتی انجام می دهد، اما مومن را باید با علامت هایش شناخت و علامت

 

 

پاورقی:

<<ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه>>  امام خمینی